به نام خدا
سلام
دو تا خواهر افتاده به جون ما هر کدوم یه سازی دارن که نمی دونم به کدوم سازشون برقصم . البته فکر نکنید من رقاصم
ساغر که قربونش برم به من آلرژی داره همین که چشمش به این جانب می افته از حنجره مبارک صدا های ناحنجار در میاره خدانکنه توی خونه خراب کاری بشه وقتی بهش می
گن کی کرده انگار چشاش فقط منو میبینه( خوبه حالا هیکلی نیستیم)این از خواهر ۲سالمون که الآنم داره به من میگه برو حالا کجا نمی دونم
اون یکی خواهرمم که فقط داره تو وبلاگش زیراب مارو میزنه.و وقت کلاس زبانش که میرسه به ما التماس می کنه که الهی قربون اون چشمای آلبالویت برم بیا منو برسون
اصولا من و غزل ۲ دقیقه زیر یک سقف نمی تونیم بمونیم از بس که افه میزاره .
الآن باید برم سر جلسه ی امتحان واسم دعا کنید که شاید با دعا های شما ۲تا سوال و بتونیم جواب بدیم .
خدا حافظ
سلام خوش به حالت
سلام بابایی . خیلی خوشحالم که می بنینم دست به قلم شدی . واقعا قشنگ و روان نوشته بودی من به داشتن شما فرزندای گلم خدا رو شکر می کنم و به وجودتون افتخار می کنم. برقرار باشید
سلام پسر دسته گل فوتبالیستم . چرا نمی نویسی . من هر روز می آم اینجا . شاد باشی
سلام علی
چی کار می کنی با امتحانات؟
خیلی وبلاگت زیباست!